مقدمه
یکی از اصلی ترین موضوعاتی که به صورت مسئله در مورد مردم ایران مطرح شده است فقدان حافظه تاریخی است. گفته می شود ایرانیان با وجود کسب تجربه های متعدد و مهم، کمتر از آنها از گذشته تاریخ شان و مجموعه حوادث و وقایع بسیار مهمی که اگر بر دیگر ملل وارد می شد، می توانست منشا تصمیم گیری های مهمی گردد، عبرت آموخته اند. آنها به طور مکرر و با تغییر شرایط و وضعیت دوباره همان کار و شیوه ای را پی می گیرند که در شرایط و موقعیت قبل از اتفاقات بسیار مهم پی می گرفته اند. به طور خاص، مردم ایران به دلایلی اقدام به تحولی کرده و در شرایط بعد از تحول دوباره عزلت نشینی را پیشه کرده و امور را به خود وامی گذارند. گفته می شود تکراری شدن رفتار مردم و دولتها و گروههای اجتماعی در ایران نشان از فقدان حافظه تاریخی در میران ایرانیان و کم اهمیت دادن به تاریخ و تجربه های تاریخی شان است. دراین نوشتار قصد داریم تا کمی در مورد این داوری و قضاوت در مورد ایران واکاوی کرده و معلوم سازیم که آیا طرح اینکه ایرانیان از فقدان حافظه تاریخی رنج می برند یک توهم است یا واقعیت.
بحث و بررسی
در طول یک دهه گذشته در جامعه شناسی ایران بحثی را شروع کردم ولی شرایط همراه نبود تا به پایان برسانم. این بحث را “معماهای ایرانی” نام گذاشته بودم. معماهایی که در مورد ایران و ایرانی مطرح می شد تا اینکه معماهایی که در ایران وجود داشته باشد. معماهایی که دیگران و خودی ها در مورد ایران و ایرانی مطرح می کردند و در حال حاضر نیز مطرح می کنند و به نظر می آید که در اینده نیز با کمترین تغییری مطرح خواهند کرد. این معماها به عنوان بخش عمده فرهنگ و اندیشه ایرانی در نظر گرفته شده و بعضی ها هم آنها را عناصر اصلی فرهنگ ایرانی می دانند. به دلیل محوریت یافتن این معماهای ایرانی به لحاظ فرهنگی، به اصول و معیارهای مفهومی و رفتاری در نظام سیاسی و اجتماعی و اقتصادی تبدیل شده است. در آغاز لازم است به این معماها برگردیم و ضمن بحث در کلیت آنها به جایگاه موضوع اشاره شده بپردازیم. زیرا باورم بر این است تا دامنه حضور و نفوذ معماهای ایرانی را نشاسیم، نخواهیم توانست در مورد “عبرت یا عدم عبرت آموزی از تجربه های تاریخی به واسطه ایرانیان” بحثی و سخنی داشته باشیم. تعیین تکلیف در مورد مئسله ای مهم و اساسی تحت عنوان “ساحت حافظه تاریخی ایرانی” نیازمند به کالبدشکافی نحوه ظهور و اثرگذاری و گسترش معماهای ایرانی دارد. بدین لحاظ ما با یک سوال اساسی روبرو هستیم: “چه شرایط و عوامل و نیروهایی موجب شده ند تا معماهای ایرانی تولید، توزیع، مصرف و مورد بازبینی قرار گیرند؟ ”
اهم دلایل این وضعیت:
۱٫ ایرانیان از قدیم تا کنون ملتی بوده اند که دیگران و خودشان فرصت داشته اند تا در موردشان داوری کنند. ایرانیان موضوع داوری و قضاوت از طرف بسیاری بوده اند. این اعراب نبوده اند که بعد از ورود اسلام به ایران فرصت داوری در مورد ایران و ایرانی را پیدا کرده اند. بسیاری ازملل اعم از همسایه و غیر همسایه، دوست و دشمن، آشنا و غریبه به داوری درمورد ایرانی و ایران پرداخته اند. علت اصلی آن به مهم بودن ایران و مهم کردن ایران وایرانی برمی گردد. در دوره ای ما ایرانیان به دلیل قدرت و اثرگذاری مهم بوده ایم و به همین دلیل دیگران کم قدرت و اثرپذیر به داوری در مورد ایران اقدام کرده اند. در زمانی هم که مهم نبوده ایم به دلیل گذشته تاریخی مان، مهم جلوه داده شده ایم یا اینکه مهم جلوه داده ایم. در این شرایط دیگران و خودی ها به داوری مان اقدام کرده اند. اگر در گذشته به دلیل قدرت و اثرگذاری مورد داوری قرار گرفته ایم در این دوره و شرایط به دلیل بی قدرتی مان مورد داوری قرار گرفته ایم. اگر در دوره با قدرت از سلطه و اباهت و اثرگذاری مان سخن گفته اند در دوره بی قدرتی از ناتوانی و ضعف و تبعیت و سازگاری مان سخن گفته اند. به دلیل دو دوره تاریخی و موقعیت متفاوت (قدرت و ضعف)، دو نوع داوری متضاد ارائه شده و هر دو در تاریخ اندیشه ایرانی باقی مانده است.
۲٫ وجود دوره های درخشش تاریخی و مهم بودن گذشته تاریخی ایرانیان نیز یکی از اصلی ترین دلایل نقادی ایرانیان و گذشته تاریخی شان شده که نهایتآ به طرح “فقدان حافظه تاریخی” انجامیده است. دوره قدرت و بی قدرتی ایرانیان در دوره های دوگانه قرار نداشته است . بلکه در طول زمان بارها تکرار شده است. آنطور که تاریخ شهادت میدهد حداقل ما دو وضعیت دوگانه داشته ایم: وضعیت دوره هخامنشیان و ساسانیان و دوره بعد از آن و دوره قبل و بعد از صفویه. دوره قدیمی را دوره سنتی و کلاسیک گفته اند و دوره دیگر را دوره میانی نامیده اند. در هر دو دوره ما با دو فراز (قدرت و بی قدرتی) روبرو هستیم. همانطور که در مرحله کلاسیک از ضعف به قدرت و سپس به ضعف رسیده ایم در دوره میانی نیز از ضعف و پراکندگی سرزمینی و فرهنگی و سیاسی به قدرت و انسجام دست یافته اینم. این دوره است که ادبیات متعدد را تولید کرده است. معماهای ایرانی نیز معطوف به این دو دوره و شرایط پیرامونی آنها تولید شده است. بیشتر معماهای ایرانی بیشتر به دلیل شرایط دوگانه تکرار شده و تکرارپذیر احتمالی مطرح و جهت فرهنگی ایرانی را تعیین کرده است.
۳٫ طرح و توسعه معماهای ایرانی نیز خود یک علت عمده در ساحت فرهنگی و اجتماعی پیدا کردن آنها شده و اساس شکل گیری فضاهای مفهومی در داوری در مورد ایرانیان شده است. بدین لحاظ این دلیل با ارجاع به این سوال بدست خواهد آمد که” معماهای ایرانی کدامند؟” اگر اغراق نباشد می توان مدعی شد که معماهای ایرانی قابل شمارش نیست. هر آنچه دوگانگی غیر قابل فهم و حل وجود دارد، دیده می شود. امکان شمارش همه آنها نیست. از میان بسیاری صرفا به بعضی از آنها که هم اکنون نیز در ادبیات اجتماعی و اندیشه ای تکرار می شود، اشاره می کنم: قدرتمند و ضعیف، سنتی و مدرن، دینداری و بی دین، مذهبی و بی مذهب، گذشته گرا و آینده گرا، فردگرا و جمع گرا، ذهنیت گرا و عینیت گرا، ساده و پیچیده، احمق و باهوش، ژشت و زیبا، امروزی و دیروز، خانواده مدار و فردگرا، تابع و معترض، محافظه کار و انقلابی، عقلانی و احساسی، … و عبرت آموز و فراموشکار، … از میان همه معماهای اشاره شده، معمای عبرت آموز از تاریخ و فراموشکار تاریخی یا دارای حافظه تاریخی و تهی از حافظه تاریخی انتخاب شده و وضعیت فعلی و آتی ایران و ایرانی مورد توجه قرار می گیرد. باتوجه به محوریت معمای اشاره شده این سوال مطرح است” آیا ایرانیان دارای حافظه تاریخی اند یا اینکه بی اعتنای به تاریخ؟”
۴٫ تلاش در قافل ماندن از بخش اصلی حیات ایرانی: بخش اجتماعی آن و جایگزینی بخش سیاسی به جای آن. اگر به این بحث توجه جدی شود، چندین اصل بدست می آید: (۱) همه تاریخ ایران در دو دوره از تاریخ خلاصه نمی شود. اگر هم همه تاریخ ایران را بتوان در دو دوره ای که در آن دولت قوی وجود داشته است، خلاصه کرد، زندگی ایرانی مورد غفلت قرار گرفته است. (۲) ایرانیان به دلیل حضور در موقعیت خاص که نشان از اهمیت آن دارد، مورد توجه و قضاوت زیاد قرار گرفته است. در حالی که بعضی از ملتها و جوامع از این فرصت بدور بوده و بی اتهام تر باقی مانده اند. البته این نوع نگاه در مورد دیگران از بیرون است شاید دیگر جوامع نیز دچار بدفهمی از طرف خود و دیگران شده باشند. ولی آنچه که ما در مورد ایران به عنوان ناظر داخلی معطوف به تحولات و تغییرات اجتماعی و فرهنگی می توانیم اظهار کنیم، وجود قضاوتهای متعدد است. (۳) بیش از اینکه به واقعیت های جاری زندگی ایرانی توجه شود، به روایت ها و داوری های صورت گرفته اشاره می شود. گفته می شود که گفته اند که ایرانیان اینگونه هستند یا خواهند بود. کمتر توجه به روندهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی در ایران شده است. بدین لحاظ است که ادعای اصلی در این یادداشت این بود که ما با معماهای ایرانی روبرو هستیم تا جامعه و فرهنگ ایرانی. (۴) در همین داوری کمتر به نقش و جایگاه زندگی مردم و تحولات اشاره شده است. بیشترین توجه به سخن و رفتار و سیاست شاهان و خائنان و وابسته ها توجه شده است. اگر هم شخصیتی و خادمی وجود داشته است او را احمق جلوه داده اند. اینگونه تعبیر شده است که فلانی ذی نفوذ در نهایت دست آویز قرار گرفت و کشته شد یا خانه نشین شد.
آیا ایرانیان فاقد حافظه تاریخی اند؟
با توجه به صورت مسئله و اصلی ترین دلایل شکل گیری معماهای ایرانی و به طو رخاص معمای “فقدان حافظه تاریخی ایران و ایرانی”، پاسخ به سوال ممکن می شود. در توضیح اینکه مردم ایران دچار بی حافظه گی تاریخی نیستند، چندین فرض و دلیل و شاهد در ادامه مطرح می شوند:
۱٫ ایرانیان در مقایسه با بسیاری از دیگر ملل امکان و شرایط بیشتری در داوری قرار گرفته شدن داشته اند. به همین دلیل است که می توان مدعی شد مردم و فرهنگ ایرانی بیش از حد مورد داوری قرار گرفته است. علت مورد داوری قرار گرفتن بیش از اندازه ایرانیان به اهمیت آنها بر می گردد. زیرا به لحاظ اهمیت تاریخی و اجتماعی ایران و ایرانی داوری ، داوری ها برای اجتناب از عمل و کار و اقدام است. ۲٫ داوری های انجام شده غیر واقعی بوده و هست. معیار غیرواقعی بودن داوری چون “فقدان حافظه تاریخی ایرانیان” ارجاع مکرر به گذشته و سنتها و اهمیت گذشته تاریخی از یک طرف و درک تمدنی و فرهنگی از خود در مقابل با دیگری است. اگر ملتی چون ایران فهم تاریخی از خود نداشت و اتفاقات گذشته برایش مهم نبود که اینهمه به گذشه تاریخی و تمدنی اش مراجعه نمی کرد. از طرف دیگر، می بایستی دچار بیگانگی تاریخی می شد. بیگانگی فرهنگی می شد. این فرهنگ و ملت و جامعه اتفاقا دچار بیگانگی فرهنگی و اجتماعی و تاریخی و تمدنی نشده است. زیرا در صورت وقوع حادثه ای و فشاری، شرایط ارجاع به گذشته را بیشتر از شرایط عادی فراهم می کند. در دوره بحرانها مردم وگروههای اجتماعی در ایران به نقد شرایط با ارجاع به گذشته تمدنی و فرهنگی شان کرده تا به شرایط بهتر دست بیابند.
۳٫ در مراجعه به گذشته در نزد گروههای اجتماعی متفاوت، منابع و متون بسیاری دیده می شود. ارجاع به حادثه کربلا یکی از منابعی است که برای نقد شرایط مسلط در نزد شیعیان ایرانی جاری و ساری است. یکی از دلایل بقای این متن دینی میل به فهم مکرر شرایط با ارجاع به دین است. بعضی از گروههای اجتماعی به طور مکرر به ایران باستان مراجعه می کنند و از متن آن دوره عناصر طلایی می سازند یا استخراج می کنند. به طور مثال عدالت طلبی شاهان یا نظام سلسله مراتبی یا رفتارها و اصول تمدنی و ادب و اندیشه وفرهنگ دوستی را برای نقد شرایط موجود مطرح می کنند. بعضی از گروههای اجتماعی با ارجاع به دوره صفویه از دولت مقتدر و ایران دارای نظم و قدرت یاد می کنند تا به نقد ضعف دولت و ریشه های بپردازند. بسیاری از گروههای اجتماعی با ارجاع به انقلاب مشروطه سعی دارند تا میل به دموکراسی خواهی را که یکی از هدف های عمده مشروطه خواهان بوده است در دوره جدید دنبال کنند. دیگران بسیاری نیز با ارجاع به انقلاب اسلامی و جنگ و از خودگذشتگی های این دوران به نقد شرایط نامناسب و دچار توهمی شده حوزه فرهنگ و سیاست اقدام کرده اند. این همه ارجاع به گذشته از زمان و دوره های بسیار دو تا دوران معاصر نشان از وجود حس تاریخی ایرانیان است. این حس تاریخی ریشه در توجه به تاریخ و گذشته و حوادث گذشته و درس گرفتن از گذشته برای زندگی بهتر کردن دردوره جدید است.
با توجه به مطالبی که در فوق اشاره شد، مسلم است که مردم ایران ضمن اینکه در حیات اجتماعی فعال و اثرگذاری دارند و زندگی اجتماعی شان را در سطوح متعدد به طور خاص در سطح عمومی و زندگی روزمره سامان داده و به تاریخ نیز مراجعه می کنند، با داوری غلط عقب مانده یا تخیلی یا باستانگرا یا غرب زده معرفی کنیم. نوع نگاه مردم ایران نسبت گذشته و حال در یک ساحت دوگانه سنت گرایی و غربگرایی مطرح شده است. وقتی گفته می شود که مردم ایران به گذشته توجه دارند گفته می شود که مردم ایران سنتی و ارتجاعی هستند و از هم شرایط معاصر غافل هستند و زمانی که گفته می شود مردم ایران جریانهای جهانی را دنبال می کنند و در مقایسه با دیگر ملل بیشترین و بهترین شرایط و زمینه های ارتباط با جهان معاصر از طریق رسانه های مجازی و مسافرت و مهاجرت و مشارکت طلبی را فراهم کرده اند عده ای فغان کرده که مردم غرب زده شده اند. برای گذر از این دوگانه بینی ایرانی که یکی از اصلی ترین معماهای ایرانی است، باید کمی انصاف داشت. انصاف در فهم واقعی از شرایط زندگی مردم ایران که ریشه در سه ساحت گذشتهف حال و آینده دارد. کمی بی انصافی است که مردم ایران را غیر تاریخی بدانیم و داعیه ای کلی و عام که ریشه در مجموعه معماهای ایرانی دارد را بر مردم ایران به طور مطلق تحمیل کرده و انها را فاقد حافظه تاریخی و گرایش تاریخی بدانیم. این بسیار بی انصافی است که توجه به تاریخ را سنت گرایی و ارتجاع بدانیم.