رشته علوم اجتماعی دانشگاه پیام نور مبارکه تخصصی

رشته علوم اجتماعی دانشگاه پیام نور مبارکه

رشته علوم اجتماعی دانشگاه پیام نور مبارکه تخصصی

رشته علوم اجتماعی دانشگاه پیام نور مبارکه

jadid

بسمه تعالی

اصطلاحات جامعه شناسی

آگاهی از معنای اصطلاحات درهرعلمی اولین قدم در شناخت آن علم و توافق بر روی مبانی آن است اصولا بدون شناخت ازمفاهیم واصطلاحات هرعلم هرگونه بحثی در آن علم برای رسیدن به یک توافق اجمالی امکان پذیر نیست .

تعارض (conflict):

معنای لغوی تعارض یعنی در عرض هم قرار گرفتن – در برابر هم قرار گرفتن و نیز به معنای اظهار است. در اصطلاح علم اصول و حقوق نیز منظور از تعارض دو دلیل همین است. دو دلیل در عرض هم و در برابر هم قرار گیرند به طوری که نتوان هر دو را به کار برد.

وفاق(consensus):

وفاق واژه ای است لاتینی که توسط جامعه شناسان در زبانهای فرانسه و آمریکایی به کار می رود و دلالت دارد بر پیدایی اتفاق نظر و توافقی آشکار یا نهان در یک گروه خواه در مورد یک وضع خاص و خواه در باب زمینه های اصلی حیات آن گروه و یا دلایل خواست اعضای آن به اینکه حیاتی مشترک داشته باشند. وفاق موجبات ایجاد به هم پیوستگی آگاهانه تر یک گروه و همبستگی بیشتر آن را فراهم می سازد.

توافق درباره ارزشهای اجتماعی بنیادی توسط اعضای یک گروه یا اجتماع و جامعه برخی از متفکران در جامعه شناسی به شدت بر اهمیت وفاق به عنوان اساس ثبات اجتماعی تاکید می ورزند.

این نویسندگان معتقدند همه جوامعی که طی دوره زمانی قابل توجهی پایدار می مانند دارای یک نظام ارزشی مشترک مبتنی بر باورهایی هستند که مورد قبول اکثریت جامعه است.((گیدنز))

تعهد(commitment):

تعهد در معنای حقوقی عبارت است از رابطه ای حقوقی که به موجب آن انجام عملی یا عدم انجام عملی بر کسی نسبت به دیگری واجب می شود. تعهد گذشته از معنی حقوقی می تواند به مفهوم وفاداری و پایبند به یک آرمان والای انسانی و یا اخلاقی هم باشد که نه از قرارداد بلکه از طبیعت بشر سرچشمه میگیرد که حق حیات و آزادی دارد و قادر است بین شر و خیر یکی را انتخاب کند . افراد ناگزیر در تلاش برای تامین حقوق خویش وارد تعارض منافع می شوند. در جریان همین تعارض منافع است که مساله چگونگی رفتار یک انسان نسبت به همنوعش مطرح می گردد و مساله خیر و شر – فضیلت و رذیلت – رفتارپسندیده یا ناپسندیده و خطا یا صواب به میان می آید.

حزب(party):

سازمانی سیاسی که از همفکران و طرفداران یک آرمان تشکیل شده است و با داشتن تشکیلات منظم برنامه های سیاسی کوتاه مدت و دراز مدت برای نیل به آرمانش از دیگراشکال سازمانی نظیر جبهه و گروه سیاسی می شود.

ماکس وبر می گوید:در جوامع امروزی تشکیل حزب جنبه مهمی از قدرت را تشکیل می دهد و می تواند مستقل از طبقه و پایگاه بر قشربندی اجتماعی تاثیر بگذارد.

حزب عبارت است از گروهی از افراد که به علت داشتن زمینه ها هدفها یا منافع مشترک با هم همکاری می کنند.(( گیدنز))

بالومبراو و وانیر معتقدند که:

1 – حزب باید دارای سازمان مرکزی و رهبری کننده و پایدار و ماندنی باشد.

2 – حزب باید دارای سازمانهای محلی پایدار بوده و با سازمانهای مرکزی پیوند همیشگی داشته باشد.

3 – رهبران مرکزی و محلی حزب باید مصمم باشند که قدرت سیاسی را در پهنه کشور به تنهایی یا با یاری احزاب دیگر در دست گیرند.

4 – حزب باید از پشتیبانی توده مردم برخوردارباشد.

خود(Ego) :

خود یا من در کلی ترین معنا مترادف است با کلی ترین کاربرد نفس و دلالت دارد بر هسته نظام شخصیت که بر حول آگاهیش از خود و جهت گیریهای هوشیارانه اش و ناهوشیارانه اش به سوی حیاتی ترین علایق و ارزشها سازمان یافته است و هویت وپایگاه وتعهد و تمایل را شامل می شود.

خود به معنی محدودتر خاصه در روانکاوی ناظر است بر بخشی از نظام شخصیت که واسطه یی است میان نهاد و فرا خود و واقعیت .

فلسفه تصورگرا (ایده آلیستی) به واسطه توجهش به خود (یا نفس) و فلسفه اصالت عمل (پراگماتیسم) به واسطه علاقه اش به تحلیل نماد گرایی اساسا بنیادهای مفهوم روانشناختی اجتماعی خود(یا نفس) را تشکیل می دهد.

در روانکاوی فرویدی ساختار شخصیت سه بخش دارد. نهاد- خود و فراخود . هر چند هر یک از این بخشها از حیث رفتار کارکردهای خاص خود دارد اما پیوسته با یکدیگر بر هم کنش دارند.

کار خود عبارت است از دفاع از فرد در برابر دیگران و در برابر انگیزه های نا هشیارانه نهاد که جلوگیری نکردن از آنها ممکن است زندگی فرد را به خطر افکند.

هویت(Idenitity) :

در معنای جامعه شناختی این مفهوم نظر گافمن چنین است :کوشش فرد به منظور تحقق یکتایی خویشتن است در شرایطی که در حال شکل دادن به رفتار خویش است بدینسان به نظر گافمن فرد بین من در شرایط موجود و من واقعی قرار دارد که از این قرارند:

من در شرایط موجود(Virtual self) : فرد در چارچوب شرایطی است که در درون آن جای یافته است .منی اسن منبعث از پایگاه اجتماعی نقشهای محول و ............. .

من واقعی (Actual self) : تواناییهای فرد و ویژگیهای اوست بیرون از شرایطی که در آن جای یافته است . رفتار انسانی از پیوند این دو شکل می گیرد و صورتی بی همتا خاص و ممتاز می یابد.

هویت طبقاتی(Class identity) :

احساس اینکه شخص به یک طبقه خاص تعلق دارد و آن احساس حاصل از این تفکر است که او سهم بیشتری از زندگانی از دیگران دارد.

قدرت (Power) :

قدرت توانایی انجام کاری خاص – تحقق عملیاتی و به طور کلی هر توان در انجام عمل را می رساند. این مفهوم با اندیشه نیرو – انرژی به کار آمده – توان جسمانی – ذهنی – ارادی – و یا اخلاقی پیوسته است .

با بیانی جامعه شناسانه می توان گفت قدرت عبارت است از هر نیرو یا اقتدار فردی یا جمعی از این جهت که از توان مطیع خود ساختن دیگران – به اطاعت واداشتن آنان – و یا ایجاد آشتی بین خواستهای آنان برخوردار است.

قدرت توانایی افراد یا اعضای یک گروه برای دستیابی به هدفها یا پیشبرد منافع خود . قدرت یک جنبه فراگیر همه روابط انسانی است. بسیاری از ستیزه ها در جامعه برای قدرت است.

طبقه یقه سفید (White - coller) :

طبقه یقه سفید(مشتق از کاربرد محاوره ای آمریکایی) در کلی ترین مفهوم در مقابل کارگران ((یقه ابی)) یا مزد بگیرانی که با دست کار می کنند. اشاره دارد به کارمندانی که کار دستی انجام نمی دهند . این اصطلاح تقریبا معادل است با ((کت سیاه)) انگلیسی – و Estellte –ANG( کارمند) آلمانی – و Employe (کارمند) فرانسوی.

فمینیسم (Feminism) :

فمینیسم که از واژه فرانسوی ((Femme)) به معنی زن گرفته شده و معنی لغوی آن طرفداری از زن است .نام نهضتی است که از اواخر قرن 19 برای تساوی حقوق سیاسی و اجتماعی زنان با مردان در اروپا آغاز شد و به تدریج در سراسر جهان گسترش یافت. زنان در آغاز فقط برای کسب حقوق اجتماعی برابر با مردان به خصوص در مورد شرایط کار و دستمزد مبارزه می کردند. ولی در جریان مبارزه با مردان به کسب حقوق اجتماعی برابر نیز موفق نخواهند شد. معروفترین رهبر نهضت آزادی زنان در اروپا زنی به نام (( املین پانکهورست )) بود.

عقیده کسانی که معتقدند در اجتماع به زنان باید حقوق بیشتری اعطا گردد زن نوازی – زن سرشتی می باشد.

فراکسیون (Fraction) :

فراکسیون از واژه لاتینی Fractum –Fractio و از مصدر لاتینی Frangere یعنی شکستن مشتق می شود. فراکسیون از نظر لغوی به معنای قسمت و جزیی از یک واحد یا از یک کل و غالبا به معنای قطعه و تقسیم کردن و نتیجه این عمل نیز آمده است .

فراکسیون از لحاظ سیاسی به گروهی می گویند که در داخل یک حزب یا یک سازمان سیاسی پدید می آید واعضا آن در زمینه چگونگی اجرای برنامه ها و خط مشی های کلی آن سازمان نظریات و عقایدی متفاوت با دیگر اعضا ابراز می دارند . در مجالس قانونگذاری نیز فراکسیونهای پارلمانی به گروههای نمایندگان احزاب اطلاق می شود.

فراکسیونر(Fractionnaire) به شخصی گفته می شود که نظریات مشخص و مدونی در مقابل مشی کلی یک سازمان داشته باشد.

تفکیک قوا

تفکیک قدرت حکومت است بین سه قوه مققنه – قضاییه و مجریه. اساس دموکراسیهای قانونی است و اصول آن را مونتسکیو متفکر فرانسوی در قرن 18 میلادی در اثر معروفش به نام (( روح القوانین))مطرح کرد که به منظور مهار کردن قدرت نامحدود قوه مجریه در مقابل استبداد بود و معتقد بود که ثبات حکومت بریتانیا ناشی از تفکیک قدرت هاست.تفکیک قوا که در عین حال اساس ضمانت حفظ دموکراسی شمرده می شود مستلزم این است که هیچ یک از سه قوه نتوانند در اختیارات یکدیگر دخالت کنند. از نظر حقوقی سیستم تفکیک قوا به دو صورت اجرا می شود : مطلق و نسبی . در سیستم مطلق (مانند آمریکا)اصولا قوای سه گانه حق هیچ گونه دخالت در امور دیگری ندارند. در سیستم نسبی نوعی تشریک مساعی بین سه قوه وجود دارد (نظیر قوانین اساسی اکثر کشورهای اروپای غربی و برخی از کشورهای خاورمیانه) .

دیکتاتوری (Dictatorship) :

در یونان باستان دیکتاتور به قاضی فوق العاده ای اطلاق می شد که دارای قدرتی نامحدود بود و برای مدت 6 ماه برگزیده می شد. او در همه موارد صاحب قدرت بوده مگر در زمینه پولی که جز با موافقت مجلس سنا نمی توانست به آن بپردازد .

در فرهنگ علوم اجتماعی گولدو کلب دیکتاتوری با چند بعد به قرار زیر آمده است :

1 – فقدان قانون یا رسمی که بر اساس آن حاکم ناچار به پاسخ گویی در برابر اعمالش باشد .

2 – فقدان حدودی برای قدرت

3 – کسب قدرت عالی از طریق زیر پا نهادن قوانین موجود

4 – کاربرد قدرت صرفا در راه منافع گروهی محدود

5 – انقیاد زیر دستان بر پایه ترس

6 – تمرکز قدرت در دست یک فرد

7 – اعمال وحشت

پس دیکتاتوری در هر واحدی می تواند نضج یابد مثل خانواده مدرسه و کلاس و .... . اما معمولا این واژه در جامعه شناسی به کار می رود و تبلور قدرتی را می رساند که خواست دیگران را استسفار نماید یا به آن وقعی نهد . پس دیکتاتوری هم انحصار قدرت و هم اعمال آن را با تکیه بر جبر و فشار می رساند. دیکتاتوری به شیوه های گوناگونی تجلی کند نظیر فاشیسم – هیتلریسم و ...... .

دیکتاتوری پرولتار(استبداد کارگری)(Dictatorship of proletariat) :

اهمیت خاص این اصطلاح در فلسفه سیاسی مارکسیسم می باشد که در آن یکی از مراحل تکامل کمونیسم و سیر انقلاب توده برای واژگون ساختن سرمایه داری شناخته شده است.

مارکس عقیده داشت که بعد از انقلاب کمونیستی و سقوط دولت سرمایه داری حکومت به دست کارگران مزد بگیر می افتد و اولین هدف حزب سوسیالیست یا کمونیست بعد از توفیق در انقلاب تشکیل دیکتاتوری پرولتاریا است . پس دیکتاتوری پرولتاریا عبارت است از قدرت دولتی طبقه کارگر که در نتیجه انحلال نظام سرمایه داری ایجاد می گردد.

قدرت دولتی طبقه کارگر که در پی نابودی نظام سرمایه داری بر قرار می شود و هدف آن به وجود آوردن سوسیالیسم- حذف تقسیم جامعه به طبقات – و از میان بر داشتن پایه های هر گونه استثمار انسان توسط انسان است. مارکس در طرح خویش به منظورانتقال جامعه از سرمایه داری به سوسیالیسم یک مرحله عبور موقت به نام دیکتاتوری پرولتاریا (علیه بورژوازی) در نظر گرفته بود که طبق آن می بایست در پی از میان رفتن تفاوت فکری و اختلافات طبقاتی دیکتاتوری پرولتاریا نیز از بین برود و جای خود را به جامعه بدون طبقه یعنی کمونیسم بسپارد. تئوری پرولتاریا جوهر مارکسیسم است.

بحران (Crisis) :

هر گونه وقفه ای که در جریان عمل رفع احتیاجات حاصل شود بحران شمرده می شود.در هر جامعه ای هر یک از سازمانهای اجتماعی با سازمانهای دیگر سازگاری دارد و اگر سازگاری سازمانها و مخصوصا سازگاری نیروهای مولد و روابط تولید بیش از اندازه معینی کاهش یابد جامعه دستخوش بحران و آشفتگی شود و اگر سازگاری سازمانهای جامعه به شدت رو به زوال رود نظم اجتماعی جای خود را به بی نظمی می دهد و بی سازمانی رخ می نماید.

ترور (Terror) – تروریسم(Terrorism) :

واژه ترور از ریشه terrour) ) به معنای ترساندن است . این واژه برای نخستین بار در سال 1796 در متمم فرهنگ لغات فرهنگستان علوم فرانسه ظاهر شد و تروریسم را چنین معنا کرد ))نظام یا رژیم وحشت )) تنها پدیده مغایر با آرام سازی داخلی دولت ها پدیده ای است که آن را تحت عنوان تروریسم می شناسیم .تروریسم را می توان تهدید با استفاده از خشونت برای مقاصد سیاسی از سوی افراد یا گروههایی تعریف کرد که در غیر این صورت دارای هیچ گونه قدرت سیاسی رسمی نیستند . استفاده از خشونت توسط گروهایی غیر دولتی برای دستیابی به هدفهای سیاسی.

دموکراسی (Democracy) :

ماخوذ از کلمه یونانی Demos به معنی توده و ملت و Cratos یعنی قدرت . دموکراسی یعنی حکومت ملت یا حکومت توده مردم . آزادیخواهی یا روشی در سیاست و حکومت که در آن اختیارات در دست مردم و نمایندگان باشد .حکومت مردم بر مردم و برای مردم و نظامی سیاسی که اجازه می دهد شهروندان در تصمیم گیری سیاسی شرکت کرده و یا نمایندگان مجامع حکومتی را انتخاب کنند .

مشروعیت – حقانیت (Legitimacy) :

موضوع مشروعیت با نمایندگی و رضایت در امور سیاسی ارتباط دارد . مساله مشروعیت عبارت از این است که چه اشخاصی به عنوان نمایندگان قدرت سیاسی عمل کنند چه چیزی حکومت یا اعمال قدرت یک حکومت را مشروع یا بر حق می سازد . چه چیزی مردم را به مشروعیت یک حکومت معتقد می سازد چه چیزی تعیین کننده قانونی قدرت مشروع یا جانشینی مشروع و بر حق قدرت است . به طور کلی قدرتی که اعمال می شود اگر حقی برای اعمال آن وجود نداشته باشد نا مشروع است و اگر برای اعمال آن حقی وجود داشته باشد مشروع و بر حق است . در واقع قدرت و حق را می توان مفاهیم اساسی درک مشروعیت یا حقانیت دانست.

رنسانس (Renaissance) :

احیاء تجدید حیات . دورانی بین قرون 15 و 16 که در ادبیات و صنایع و علوم تغییرات اساسی پیدا شد و از تقلید درباره سبکها اجتناب گردید و هنر و ادبیات کلاسیک این دوره غالبا متاثر از یونان باستان است . دوران تجدد اکتشاف انسان و جهان شکوفایی شخصیتی .

خشونت(Violance) :

کاربرد نیرو در غیر جای خود و یا بر خلاف قانون . خشونت وسیله ای است برای اعمال فشار .خشونت نزدیک به نیرو است زیرا آلات خشونت نیز مانند هر ابزار دیگر به این منظور طراحی و به کار میروند که نیروی طبیعی را زیاد کنند تا جایی که در مرحله آخر جایگزین آن گردند .

قدرت و خشونت ضد یکدیگرند و آنجا که یکی سلطه مطلق پیدا کند دیگری وجود نخواهد داشت .

گروه(Groupe) :

از ریشه cruppo که در زبان ایتالیایی معنای (( چیز گزه خورده )) را می رساند گرفته شده است . واحدی است اجتماعی دارای دوامی نسبی که در آن اعضا خود را با یکدیگر به جهت تجلی مدلهایی مشابه در عمل و الگوهای کلی همسان رفتاری به طرزی عینی در پیوند می یابند . یک گروه دارای ویژگیهای فرهنگی مشترک و ارکانی جهت استقراردر پایه ای در ارتباط بین افراد و هم وحدتی که با پیدایی آن تحقق می پذیرد می باشد . هر گروه دارای اعضایی خاص است که هر یک دارای وضع و نقش و روابط متقابل واحساس تعلق به گروه و هویت گروهی خاص خود می باشد و به مشارکت در امور مربوط بدان می پردازد . همچنین گروه از ساختی درونی و نیز روابطی درونی و بیرونی و روحیه جمعی و منافع و اهدافی برخوردار است .

تعامل – کنش و واکنش(Interaction) :

عمل متقابل دو یا چند وجود زنده بر یکدیگریا با یکدیگر است . تعامل از پایه های حیات اجتماعی است . تعامل اجتماعی (Social interaction) مفهومیست کلی که با شیوه و میزان و شدت و به طور کلی انواع گوناگونی کنش و واکنش انسانها در یک گروه یا جمع و یا جامعه سر و کار دارد .

باور (Belife) :

پذیرفتن اندیشه و عمل فرد یا گروهی توسط افراد یا گروههای دیگر به صورت الگوهایی قابل استناد .باور(belife) با عقیده یا نظر(opinion) متفاوت است .

مشارکت(Participation) :

مشارکت کردن به معنای سهمی در چیزی یافتن و از آن سود بردن و یا در گروهی شرکت جستن و بنا براین یا آن همکاری داشتن است .به معنی شرکت فعالانه انسانها در حیات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و به طور کلی تمامی ابعاد حیات .

اسطوره (Mith) :

از ریشه یونانی به معنای ((گفتار)) و ((داستان شاعرانه)) گرفته شده است . در گذشته تجسمی از دنیا و مقام انسان را در درون آن منعکس می کرد . در زمان ما اسا س اسطوره را نه تخیل یا دیدی ساده لوحانه در برابر جهان بلکه بینشی عقلانی در جهت وصول به هدفی مشخص تشکیل می دهد . در این معنا ایدئولوژیهای سیاسی حاوی اسطوره ها بسیارند . ارتقای شخصیت های سیاسی و نهادهای ملی و تبدیل آنان به عناصری برین و ناب و متعالی ((اسطوره)) در حرکت مردم و بسیج آنان آثاری شگرف دارند .

وسایا راتباط جمعی می توانند هم اسطوره ساز و هم اسطوره زدا باشند( با پایین آوردن شخصیت در سطح معمولی و زدودن اندیشه های غالب غیر واقعی منتسب بدان ) .

به مرور زمان اسطوره به بیانی ساخت مند و غیر آشکار در متن مقوله های ادبی به کار رفته است .

مد (Fashion) :

1 – دگرگونیهایی که زود رواج می یابند و عمری نسبتا محدود دارند (در هنر و لباس و......) .

2 – هر چهره ای از فرهنگ که جنبه ای ناپایا دارد و افراد به جهت اعتباری که بدان وابسته است به طور سطحی گرایش به آن نشان می دهند.

میراث(Hertage) :

هر آن چیزی است که نسل به ارث می گذارد و به نسل بعد انتقال می یابد . هر جامعه دارای نوعی گستره تاریخی است که موجبات تماس بین تجربیات انباشته در گذشته با زمان حال را فراهم می سازد . ساختها و نهادها و برخی ازارزشها واقعیاتی هستند که بر ورای نسلها دوام می یابند و فنون و دانستنی ها نیز از همین ویژگی برخوردارند .میراث فرهنگی همچون ثروت فرهنگی به ارث رسیده و از نیاکان و از طریق سنن و یا انتقال ارادی به نسلهای بعدی می رسد و به عنوان آورده ای از گذشته در فرهنگ زمان تجلی می یابد .

نماد(Symbol) :

چیزی است که نماینده چیزی دیگر باشد . چیزی که به عنوان نشانه چیز دیگری یا نماینده آن به کار برده می شود . مانند پرچم که نماد یک ملت است .

جامعه(Society) :

گروهی از مردم با پیوستگی کما بیش پایدار که برای فعالیتهای جمعی خود تشکیل شده اند و احساس می کنند که به یکدیگر تعلق دارند . مجموعه ای از افراد انسانی که با نظامات و سنن و آداب و قوانین خاص با یکدیگر پیوند خورده و زندگی دسته جمعی دارند .

جامعه عبارت است از مجموعه ای از انسانها که در جبر یک سلسله نیازها و تحت نفوذ یک سلسله عقیده ها و ایده ها و آرمانها در یکدیگر ادغام شده و در یک زندگی مشترک غوطه ورند .

جامعه به وسیع ترین معنا به کل مناسبات اجتماعی میان آدمها دلالت دارد . هر انبوهه ای از آدمیان را از هر دو جنس و همه سنین که در یک گروه با دوام و دارای نهادها و فرهنگ کم و بیش اختصاصی خود گرد هم آمده باشند می توان جامعه خواند .

قومیت(Ethnicity) :

هنجارها و ارزشهای فرهنگی که اعضای یک گروه معین را از دیگران متمایز می کنند . گروه قومی گروهی است که اعضای آن از یک هویت فرهنگی مشترک که آنها را از گروههای دیگر پیرامونشان جدا می کند به نحو متمایزی اگاهی دارند . عملا در همه جوامع تفاوتهای قومی با اختلاف در قدرت و ثروت مادی رابطه دارد . هنگامی که تفاوتهای قومی جنبه نژادی نیز داشته باشد این گونه اختلافات گاه بر جسته می شود .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.